شوک آنلاین: دیگر تحمل رفتارهای زشت پسرم را ندارم. همه را خسته کرده است حتی زن و فرزندانش را، کسی جزء دوستان نابابش با او رفت و آمد ندارد.
پدر دل شکسته در راهروی دادگاه خانواده به صحبت هایش ادامه می دهد و می گوید: از روزی که پسرم با دوستان نابابش نشست و برخاست کرد به سمت بیراهه کشیده شد و بدتر از آن بعد از افتادن در باتلاق اعتیاد امان من و مادرش را برید. فکر می کردم پسر بزرگم زمان پیری عصای دستم می شود اما برعکس قاتل روح و روان من و مادرش شد و با تهدید و بی آبرویی از ما باج می گرفت. برخلاف برادر کوچک ترش اصلا حیا و شرم نداشت و احترام بزرگ تر و کوچک تر را نگه نمی داشت و به همه توهین می کرد. بعد از ازدواج فکر می کردیم سر به راه می شود و اگر برای ما فرزند خوبی نبود حداقل برای همسر و فرزندانش پدر خوبی می شود. به خاطر اعتیاد با آدم هایی که اصلاً سن و سال و چیزهای دیگرشان به هم نمی خورد رفت و آمد می کرد و عرصه را برای همسرش تنگ و خون به دلش می کرد. هر بار که به او اعتراض می کردم من را تهدید به ضرب و شتم و برخی روزها جلوی مردم مرا سکه یک پول می کرد. به خاطر اعتیادش دست به هر کاری می زد؛ از فروش قرص های روان گردان تا قاچاق مواد و سرقت. زمانی که دستش به جایی بند نمی شد با تهدید و آبروریزی جلوی در خانه می آمد و با هوچی گری از من باج می گرفت تا خرج موادش کند. زمانی که ساختمان سازی داشتم از او خواستم در قبال دریافت مزد در غیابم از کارگرها سرکشی کند یا بعضی شب ها نگهبانی دهد غافل از این که گوشت را به گربه سپرده بودم. بعد از مدتی متوجه شدم پسرم به جای حراست از اجناس ساختمان در حال احداث خودش دست به سرقت می زد و به گردن سارقان می انداخت. وقتی بعضی از روزها درخواست پول اضافی از من می کرد و به او نمی دادم شبانه دیوارهای تازه بنا شده را تخریب می کرد تا من را تحت فشار قراردهد و انتقام بگیرد. خرابکاری پسرم ادامه داشت و ناچار شدم ساخت و ساز را تعطیل کنم تا با شکایت و کمک گرفتن از قانون شر پسر مزاحم و ناخلف ام را از سر زندگی ام کم کنم و حداقل مدتی دور از آشوب به کارهایم برسم و به همراه مادرش مدتی نفس راحتی بکشیم.
روزنامه خراسان